" Pardon of love " درگذر عشق


درگذر عشق

ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی , تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورا از بین گلهایی که
در تنهاییم رویید, جدا کردم.
وتو در 
پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویائی..
ومن برای دیدن زیبای آن چشم , تورادردشتی از تنهایی وحسرت رها کردم.
همین بود آخرین حرفت....؟
ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت ...
حریم چشمهایم رابرروی اشکی از جنس غروب ساکن ونارنجی خورشید وا کردم.
نمیدانم چرا رفتی؟
نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم.. وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ,
نمیدانم کجا,تاکی , برای چه؟
وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ,
وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد.
وگنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت,
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد..
وبعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود, وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ,
که من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد.
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد ,وبعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد. کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد, ومن با آنکه میدانم هرگز یادمن را با عبور خود نخواهی کرد,
هنوز آشفته چشمان زیبای توام...
برگرد!
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد,
وبعد از این همه طوفان ووهم وپرسش وتردید,
کسی از پشت قاب پنجرا آرام وزیبا گفت:
توهم در پاسخ این بی وفایی ها بگو,در راه عشق وانتخاب آن خطا کردم.
ومن در حالتی مابین اشک وحسرت وتردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و دست من واوج
پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمیدانم چرا؟
شاید به رسم عادت وپروانگی مان
بازبرای شادی وخوشبختی باغ قشنگ 
آرزوهایت دعا کردم.....
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:39 توسط محمدرضوي| |

 

چه کسي خواهد ديد
مردنم را بی تو
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا
با تو چه کس میگوید
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی
روی خندان تو را کاش می دیدم
شانه بالازدنت را (بی قید ) و تکان دادن دستت
که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را می بخشی
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:38 توسط محمدرضوي| |

 

هنگامی که با تند باد حوادث دنیا
دست به گریبانی
و با سرسختی طوفان زندگی در نبرد
تا می توانی ایستادگی کن
ولی آنگه که
نه پای رفتنت ماند نه تاب ایستادن
بنشین و صبر کن .
و بدان که : طوفان های زندگی را هم دورانی است
و تند باد های زمانه را زمانی .
می گذرد
و می گذراندت که برخیزی.
مهم این است که تو برای برخواستن مهیا باشی .
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:36 توسط محمدرضوي| |

 

شيشه ای می شکند... 
يک نفر می پرسد...
چرا شيشه شکست؟ مادر می گويد...
شايد اين رفع بلاست. يک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشی مثل يک کودک شيطان آمد. 
شيشه ی پنجره را زود شکست. 
کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... 
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... 
اما امشب ديدم... 
هيچ کس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد... 
از خودم می پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ی پنجره هم کمتر است؟ دل من سخت شکست اما، هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا ؟
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:36 توسط محمدرضوي| |

 

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
مپندارید بوم ناامیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است
مگر می، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
مگر افیون افسونکار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید ؟
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
بهشت جاودان آنجاست
گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است
نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی
نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:34 توسط محمدرضوي| |

 

اولين قلم.....
حرف درد را 
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها كنم؟...
درد حرف نيست
درد نام ديگر من است
من چگونه خويش را صدا كنم؟
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:34 توسط محمدرضوي| |

 

تورو دوست دارم ، مثل حس نجیب خاک غریب
تورو دوست دارم
مثل عطره شکوفه های سیب
تورو دوست دارم عجیب
تورو دوست دارم زیاد،چطور پس دلت میاد
منو تنهام بزاری
تورو دوست دارم،
مثل لحظه ی خواب ستاره ها
تورو دوست دارم،
مثل حس غروب دوباره ها
تورو دوست دارم عجیب
تورو دوست دارم زیاد
نگو پس دلت میاد
منو تنهام بزاری
توی آخرین وداع،وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقت رفتنه
تورو میسپرم به خاک،تورو میسپرم با عشق،برو با ستاره ها
تورو دوست دارم،
مثل حس دوباره ی تولدت
تورو دوست دارم،
وقتی میگذری همیشه از خودت
تورو دوستدارم مثل،
خواب خوب بچگی
بغلت میگرمو،می میرم به سادگی
تورو دوست دارم،
مثل دلتنگی های وقت سفر
تورو دوست دارم،
مثل حس لطیف وقت سحر
مثل کودکی تورو،بغلت میگیرمو
این دل غریبمو،با تو میسپرم به خاک
توی آخرین وداع،وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا،دیگه وقت رفتنه
تورو میسپرم خاک،تورو میسپرم به عشق،برو با ستاره ها

تورو دوست دارم زیاد.منو تنهام نزار.
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:33 توسط محمدرضوي| |

 

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِزِسرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:59 توسط محمدرضوي| |

 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:57 توسط محمدرضوي| |

 

زمانی که از مادرم متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت
و گفت تا آخر عمر با تو هستم
از او پرسیدم کیستی ؟جواب داد : غم هستم
آن لحظه فکر کردم که غم عروسکی است که من با آن
سرگرم می شوم .
ولی اکنون فهمیدم که من عروسکی هستم بازیچه دست غم
و اینگونه شد که
زمستان را دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون گواه دل است
دل را دوست دارم چون تو را به من نشان داد
اما تو را دوست دارم بدون آنکه بدانم چرا ؟
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 9:1 توسط محمدرضوي| |

 

خوابی ديدم...
خواب ديدم در ساحل با خدا قدم میزنم.
بار پهنه آسمان صحنه هايی از زندگيم برق زد.
در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن ديدم،يکی متعلق به من و ديگری متعلق به خدا.
وقتی آخرين صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کر
دم، متوجه شدم که چندين بار در طول مسير زندگيم فقط يک جفت جای پا روی شن بوده است .
همچنين متوجه شدم که این در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگيم بوده است.
این واقعا برايم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم: خديا تو گفتی اگر به دنبال تو بيايم در تمام راه با من خواهی بود ولی ديدم که در سختّرين دوران زندگيم فقط يک جفت جای پا وجود داشت. نمیفهمم چرا هنگاميکه بيش از هر وقته ديگر به تو نياز داشتم مرا تنها گذاشتی.
خدا پاسخ داد بنده بسيار عزيزم من در کنارت هستم و هرگز تنهايت نخواهم گذاشت اگر در آزمونها و رنجها فقط يک جفت جای پا ديدی زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم.....
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:52 توسط محمدرضوي| |

 

  1. در زمانهاي بسيار قديم هنوز پاي بشر 
    به زمين نرسيده بود ، فضيلتها و تباهيها 
    در همه جاشناور بودند . آنها از بيكاري 
    خسته شده بودند . روزي همه فضائل و تباهيها 
    دور هم جمع شدند ، خسته تر و كسل تر از 
    هميشه ، ناگهان ذكاوت ايستادو گفت : بياي
    يد يك 
    بازي كنيم . مثلآ قايم باشك . همه از اين 
    پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورآ فرياد زد 
    من چشم ميگذارم و از آنجائيكه هيچ كس نمي 
    خواست بدنبال ديوانگي بگردد ، همه قبول 
    كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها 
    بگردد . ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش 
    رابست و شروع به شماردن كرد ... يك ... دو ... سه 
    ... همه رفتند تا جايي پنهان شوند ! لطافت 
    خود را به شاخ ماه آويزان كرد ، خيانت داخل 
    انبوهي از زباله پنهان شد ، احصالت در 
    ميان ابرها مخفي شد ، هوس به مركز زمين رفت ، 
    طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي 
    شد و ديوانگي مشغول شماردن بود ، 
    هفتادونه ... هشتاد ... هشتادو يك ... . همه پنهان شده 
    بودند بجز عشق كه همواره مردد بود و نمي 
    توانست تصميم بگيرد و جاي تعجب هم نيست 
    چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است . 
    در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي 
    رسيد ، نودو پنج ... نود و شش ... نودو هفت ... 
    هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و در 
    بين يك بوته گل رز پنهان شد . ديوانگي 
    فرياد زد دارم ميام و اولين كسي را كه پيدا 
    كرد تنبلي بود ، زيرا او تنبلي اش آمده بود 
    جايي پنهان شود و لطافت را يافت كه از شاخ 
    ماه آويزان شده بود ، دوروغ ته درياچه ، 
    هوس در مركز زمين ، يكي يكي همه را پيدا 
    كرد ، بجز عشق . او از يافتن عشق نا اميد شده 
    بود . حسادت در گوشهايش زمزمه كرد ، تو فقط 
    بايد عشق را پيدا كني و او پشت گل رز است . 
    ديوانگي شاخه چنگ مانندي را از درخت كند 
    و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز 
    فرو كرد و دوباره و دوباره تا اينكه 
    باصداي نا له اي متوقف شد . عشق از پشت بوته 
    بيرون آمد با دستهايش صورت خود راپوشانده 
    بود و از انگشتانش قطرات خون بيرون ميزد . 
    شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او 
    نمي توانست جايي را ببيند . او كور شده بود 
    ، ديوانگي گفت : من چه كردم ، من چه كردم ، 
    چگونه مي توانم تورا درمان كنم . عشق پاسخ 
    داد : تو نمي تواني مرا درمان كني ، اما 
    اگر مي خواهي كاري بكني ، راهنماي من باش، 
    و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور 
    است و ديوانگي همواره با اوست.....
     
    Like ·  · 
     
     

 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:50 توسط محمدرضوي| |

 

سیب سرخی را به من بخشید و رفت
ساقه ی سبز دلم را چید و رفت
عاشقی های مرا باور نکرد
ناگهان بر عشق من خندید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
با غم عشقش مدارا می کنم 
گرچه بر زخمم نمک پاشید و رفت
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:49 توسط محمدرضوي| |

 

اشك رازيست،
لبخند رازيست
عشق رازيست،
اشك آن شب
لبخند عشقم بود
قصه نيستم كه بگويي،
نغمه نيستم كه بخواني،
صدا نيستم كه بشنوي،
يا چيزي چنان كه بشنوي
يا چيزي چنان كه بداني
من درد مشتركم مرا فرياد كن......
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:45 توسط محمدرضوي| |

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی , تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورا از بین گلهایی که
در تنهاییم رویید, جدا کردم.
وتو در 
پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویائی..
ومن برای دیدن زیبای آن چشم , تورادردشتی از تنهایی وحسرت رها کردم.
همین بود آخرین حرفت....؟
ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت ...
حریم چشمهایم رابرروی اشکی از جنس غروب ساکن ونارنجی خورشید وا کردم.
نمیدانم چرا رفتی؟
نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم.. وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ,
نمیدانم کجا,تاکی , برای چه؟
وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ,
وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد.
وگنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت,
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد..
وبعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود, وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ,
که من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد.
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد ,وبعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد. کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد, ومن با آنکه میدانم هرگز یادمن را با عبور خود نخواهی کرد,
هنوز آشفته چشمان زیبای توام...
برگرد!
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد,
وبعد از این همه طوفان ووهم وپرسش وتردید,
کسی از پشت قاب پنجرا آرام وزیبا گفت:
توهم در پاسخ این بی وفایی ها بگو,در راه عشق وانتخاب آن خطا کردم.
ومن در حالتی مابین اشک وحسرت وتردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و دست من واوج
پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمیدانم چرا؟
شاید به رسم عادت وپروانگی مان
بازبرای شادی وخوشبختی باغ قشنگ 
آرزوهایت دعا کردم.....
 
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:19 توسط محمدرضوي| |


بعضی ها برای اینکه
ظاهرشونو حفظ کنن...
باطنشون رو نابود می کنند...!
واقعا ارزش نابود کردن باطنت رو داشت؟
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:40 توسط محمدرضوي| |


خوش به حال آنهائی که
جای اعتقاد به بهشت و جهنم
و اون دنیا
به یکم انسانیت
توی این دنیا معتقد هستند...!

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:36 توسط محمدرضوي| |


بعضیا قبل از خواب ، رویاشونو مرور می کنن ...
بعضیا برنامه های فرداشونو ...
ولی من دعا می کنم خواب زودتر از اشک بیاد سراغم !
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:34 توسط محمدرضوي| |


اینجا هر سو حرف توست....
فلاسفه در باره عشق خیلی حرف ها زدند
اما منطق هیچ کدامشان،به پای منطق تو نرسید
رفتی و گفتی:همینه که هست...!
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:32 توسط محمدرضوي| |


ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن...
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن....

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:32 توسط محمدرضوي| |


این روز ها دیگر...
از هر مسئله اي که تنها راه حلش، 
گذر زمـان است....
بيزارم…!

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:29 توسط محمدرضوي| |


ای دل......
بیـــا بـــاز هــم خـــودمــان را
بــه نفهـمـی بـــزنــــیم !!
گـاهـی نفـهـمـی ، 
اوج ِ فــــهم اسـت...!
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:28 توسط محمدرضوي| |


مینویسم یادگاری،تا بماند روزگاری
گر نبودم روزگاری،این بماند یادگاری
مینویسم دوستت دارم!!!
نگو که تکراریست
شاید روزی برسد که...
نباشم تا تکرارش کنم!!!

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:17 توسط محمدرضوي| |


این روز ها اگر بتوانیم
تکه های دل شکسته ی خودمان را پیدا کنیم
خوب است.......
نیمه ی گم شده یمان پیش کش..........

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:15 توسط محمدرضوي| |


عبارتی کـه هیــچ شاعــری
تــوی گیومــه
محــدودش نمی کـــند…
اندیشه ی حقیر ....
انسان را حقیر نگه می دارد !
بزرگ بیندیشیم ؛ 
تا بزرگ شویم ... !!!
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:13 توسط محمدرضوي| |


میدونی؟
هرزگي مختص به تن فروشي نيست...
ربطي به جنسيت هم نداره که تو دختر باشي يا پسر
همين که از اعتماد کسي سو استفاده کني يعني "هرزه اي"
همين که به دروغ بگي دوست دارم يعني "هرزه اي"
همين که بخاطر پول و منافع خودت با کسي رفاقت کني يعني"هرزه
اي"...
اگه ميخواي تن فروشي کني صاحب اختيار بدنتي
اما ... 
هرزگي نکن...........
چون بايد از آبرو و احساس و اعتبار ديگران مايه بزاري!!!!!!!!!!!!!!!
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:11 توسط محمدرضوي| |


نمی دونم از کــجا شروع کنم قصه تلخ ســـــادگیمـــو
نمی دونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگیمو
چــــــرا تو اول قصه همه دوســـــــــم مــــــــــــی دارن
وسط قــــــــــصه می شه سر به سر من مـــی ذارن
تا می خواد قـــــصه تموم شه همه تنها...
See More

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط محمدرضوي| |


قول میدهم.......
لام تا کام حرفی نزنم
فقط بگذار از دال تا میم بگویم
بگذار بگویم
دوستت دارم
دیگر لام تا کام حرفی نمیزنم.......

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:8 توسط محمدرضوي| |


با کسی که دوستش دارید; آهنگ گوش ندهید
فیلم نبینید
زیرباران نروید
هیچ خاطره ای نسازید !!!
وقت نبودنش می فهمید که چه میگویم!!.

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:6 توسط محمدرضوي| |


از من فاصله بگیر...
هر بار که به من نزدیک می شوی...
باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت!
از من فاصله بگیر...
خسته ام از امیــــــدهای کوتاه...!

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:5 توسط محمدرضوي| |


تحمل شنیدن سه آهنگ برایم دردناک است.
صدای گریه کودکی از بی مادری,
صدای مجرمی از بی گناهی,
صدای فریاد عاشقی از جدایی.......

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:2 توسط محمدرضوي| |


میگفتند:
سختی ها نمک زندگــــــی است
امّا چرا کسی نفهمید
"نمــــــک" برای من که خاطراتم زخمی است
شور نیست
مزه "درد" میدهد.........

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:0 توسط محمدرضوي| |


مـقـدس تــریـن جــای دنــیـاست ...
اتـــاق تنــهـایی هـــایـــم ..
وقـــتی ..
بــا نیـّــت " تــــــــو " خــلـوتـــ می ڪنـــم ..

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:59 توسط محمدرضوي| |


کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازی های دنیا دعا می کردی.برای خانه ای پر از خوراکی ،برای کمی بیشتر تاپ سواری ...
یادت هست؟بزرگ تر که شدی آرزو برایت قبول شدن امتحان و دانشگاه رفتن،کار و در آمد بود.به یاد داری؟ امروز هم... 
نمی دانم.نمی دانم دنیای آرزوهایت امروز تا کجا فکر می کند و دلداده کدام آیین است،نمی دانم حواس دلت امروز زمام دار چه کسانی است ..
تا کجا تقوا دارد و چقدر مهربان است..
مراقب آرزوهایت باش...........

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:57 توسط محمدرضوي| |


شايد يه کسي شبها براي اينکه خوابتو ببينه به خدا التماس ميکنه!! 
شايد يه کسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه!! مطمِئن باش يکي شبها بخاطر تو تو دريايي از اشک ميخوابه!! 
ولي تو اونو نميبيني؟؟ 
شايدم هيچ وقت نبيني..........
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:55 توسط محمدرضوي| |


ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.
I fear that at last I get mad from your love
I loose myself & go to the tavern
I imbibe wine that I get drunk
That I know no friend & no wine chalice

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:54 توسط محمدرضوي| |

به نام آنکه زیبایی دریا را به وسعت ساحلش گستراند تا مأمنی شود برای عاشقان
که داند رمزش چیست ؟
هر که در ساحل زیست ، عاشق دریا گشت ......
می نویسد ساحل
دوش بر دوش نسیم
پنجه در پنجه باد
ماسه ها را تک تک
جفت هم می چیند و هر لحظه با عشق 
چنین می گوید :
دریا .... 
هر صبح به بوی تو جان می گیرد ساحل
دریا ....
هر لحظه طراوت زتو می گیرد ساحل
دریا ....
تو رو به افق داری و رو به تو دارد ساحل
دریا ....
تو دُر در دل و تو را در دل دارد ساحل
دریا ....
خوب بدان با نفس تو زنده است ساحل
آری ، این غریو ساحل این چنین می گوید :
عاشق دریا گشت ، هر که در ساحل زیست
رنگ عاشق ، رنگ معشوق

رنگ ساحل ، رنگ دریاست

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:34 توسط محمدرضوي| |

 

تو میگفتی که دلت فقط به عشق من آروم میگیره .......
تو میگفتی که نفس هات ، همه دم هات ، فقط اسم منه ......
تو میگفتی که میمیری واسه لبخند لبم ......
تو میگفتی که چشمات فقط چشم به راه منه .......
تو میگفتی که عزیزم همه عمر من تویی .....
تو می
گفتی نفسم ، جونم و عشق من تویی ....
تو میگفتی بمیرم واسه همه درد دلت ......
تو میگفتی نباشی همه نفس هام میگیره ......
حالا رفتی و نفسهام شده یک بار بزرگ .......
همه دم هام شده غم هام و شدی درد دلم ......
عزیزم تو نزاشتی که بگم دوست دارم .....
تو نزاشتی که یبار منم واست دم بگیرم ......
حالا آروم شدی زیر خاک و من هم میمیرم ......
واسه یک بار دیگه که اون روی ماهت را ببینم ....
مهربونم ، همه زندگیم تو بودی ......
حالا تنهام و دیگه زندگی ندارم .......
همیشه فقط تو بودی که میگفتی و میگفتی ........
حالا غم ها واسه من جای تو را میگیرن .........
زیر خاکی عشق من دست عشقتم بگیر ......
زیر خاک خاطراتی عشق من تنها نمیر .......
** عشقمو خاک کردم ، نه جسمشو ، بلکه خاطراتشو ، خودش را زیر همه خاطرات قشنگش دفن کردم ، حالا تنهام **
 
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:32 توسط محمدرضوي| |

وقـــتــی حـــس مــیــکــنـم
جــآیــی در ایــن کــرِه ی خآڪـی
تــو نــفــس مــیــکــشــی و مـن
از هـــمــآטּ نــفـــس هــآیــتـــــ ،،، 
نـفـس مـیـکـشـم !
تــو بــــــآش بــرای هــمـیـشـه !!!
هــوآیــتـــ ! 
بـــویــــــتــــــ !
بــرآی زِنــده مــانــدنــم ڪـــآفـــی اســتــــــ …
" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:30 توسط محمدرضوي| |

 
 
 
 
 
 

برای سیگار کشیدن...

 
 
 
 
 
 
برای گریه کردن...
 
 
 
 
 
 
برای بغل کردن یک بالشت...
برای گوش کردن اهنگ های قدیمی...
برای زل زدن به تاریکی...
برای نخوابیدن و خاطره ها را مرور کردن.....!!!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 


" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:22 توسط محمدرضوي| |


Power By: LoxBlog.Com