درگذر عشق
ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان
هرچند نميدانم خوابهايت را با چه كسي شريك ميشوي... اما... هنوز شريك بي خوابي هاي مني.... یـادَت بــآشــَــد : آدمــها کنــارت هستند . . دنیا را بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این..... چشمای من ببار آروم، سر به سرم بزار آروم زندگیمی تو همه چیمی تو تنها نذاری عشق قدیمیتو من با تو بودم تو شادی و غم عاشقت شدم آروم و نم نم هی تو عشق منی هی تو عمر منی نری دلمو بشکنی تو عشق مهربون اگه بری میمیرم پیشم بمون تو شدی واسه من آروم جون هی تو عشق منی هی تو عمر منی نری دلمو بشکنی تو عشق مهربون اگه بری میمیرم پیشم بمون تو شدی واسه من آروم جون من از اینکه از تو دروغــــــی شنیدم به این حال و روزو به این شــــــک رسیدم تو اما که انگار بهونه ات همین بود گذشتی چه آسون چه آسون چه قدر زود نگاه کن ببین حال من ناخوشه جــــــدایی چه آسون منو میکشه منو میکشه خــــــاطراتم باهات کنارم نشسته یه ســــــایه به جــــــات یه سایه که شکل شبــــــیه منه که تنهایی هامو بهم میزنه منو میکشه خاطراتم باهات کنارم نشسته یه سایه به جات نگاه ببین بی تو حالم بده نمیای به خوابم دیگه سر زده منم عطر میزنم تا دلت با منه میدونم کیه که ما رو چشــــــم زده نگاه کن ببین حال من ناخوشه It’s been said and done من به امار زمین مشکوکم اگراین سطح پراز ادمهاست پس چرا اینهمه دلها تنهاست؟ گاهی در فرا سوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی؟!!! و اشک... منتظــــــــــر قــــــــــــــــــطارم! قـــــــــــــــــــطارِی کــــــــــــــــــه مـــــــــــــسافرم در آن نیستــــــــ و من در ایستـــگاه نیـــــستم! روی ریلـــــــــــــــــــــــــم.... تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است , اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است ! جهت خواندن به مشاهده ادامه مطلب مراجعه کنید … من بودم ، تو و یک عالمه حرف و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد ! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد پدر؛ ترجمه علی علیهالسلام در سایه آفتاب پدر دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . کودکي با پاي برهنه روي برف ها ايستاده بود و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد. پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...
حالم خوب است اما گذشته ام دردمیکند.....
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ ۖ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿سوره تحریم/آيه ٧﴾
[آن روز گویند :] اى كافران ! امروز عذرخواهى مكنید ، فقط آنچه را همواره انجام مى دادید ، جزا داده مى شوید.
.
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!
وَ حآل هــَم کِه . . .
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .
گریـــه کنی . . .
کَم آوَرבه ام …!
خـבایـ ـا اَعـ ـصابٍ مَن
فاحـ ــشـﮧ نـ ــیست
کـﮧ روز وَ شَـ ـب
مورב تَجـ ـاوز قـَ ـرارَش میـבهند
چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..
هَر کَس هـَم مــے آیـَב مـُســآفِرست ،
مـے شِکَــنَـב هـَم نمــآزَش رآ ؛
هـَم בِلَـــــــ♥̉̉̉ــــــم رآ . . .
کجا رفت؟!
زمانی که معشوقه ات از
تجاوز تنهایی درد میکشید...
و تو...
بجای درکش
ترکش کردی...
شیطنت خاص خودشان رادارند.....
برچسب هرزگی برخنده های آنان نزن....
به سلامتی دخترکان شهرم که خنده نیزبرآنان حرام شده....!!
زن هــــآ
تـــَــنــــهــآیـیـشــآن را گــِــریـه مـی کـــُــنـنـد
و مــــَـــردهـــآ
گــِــریـه شــآن را تـــَــنــــهـــآیـــی . . .
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
تو رو به هر چی میپرستی قسم میدم یه بار دیگه بیا بمون كنارم
آخه خودت میدونی توی دنیا غیر تو كسی رو من ندارم
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نرو نرو به پات میفتم هنوز یه عالم حرفا مونده كه بت نگفتم
بمون میدونی بی تو میمیرم تموم میشم مگه بهت نگفتم
بگو بگو كه اشتباهه بگو به غیر من به هیچكسی نگاه نكردی
نرو تمومه كار من اگه یه روز بری و دیگه برنگردی
بگو كه رفتنت یه خوابه یه قلب بی گناهه كه داره میره زیر پای تو
نرو نبودنت عذابه بگو همش یه خوابه تو رو خدا بمون پیشم نرو
نگو نگو دوست ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم
بیا بیا شكسته قلب من بیا بذار تموم شه انتظارم
تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند !
از پیشــت میروند یک روز . .
کدام روز ؟
وقتی کســی جایت آمد !
دوستــت دارند . .
تا چه موقع ؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند !
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه !
نه . . . !
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود. .
و این است بازی باهــم بودن . .
گریه بکن اگه دلت تنگه
خدا بگو برای من، کی اومده بجای من
که این روزا قلبش از سنگه
انقدر دوری ازم که، اسمم از یاد تو رفته
سالی یکبار یاد من باش، ولی من هفت روز هفته
نمیبینی فکرم شبو روز، چرا با من خشک و سردی
واسه دلخوشیم اقلا، کاش خدافظی می کردی
یه خدافظی نکردی، که دلم خوش باشه شاید
چطوری بگم به چشمام، که تو رو ندیده باید
تو رو مجبورم نبینم، آخه از من خیلی دوری
خودت میخوای بی تو باشم، خودتم بگو چجوری
اشکای من ببار آروم، دست رو دلم بزار آروم
گریه بکن اگه دلت تنگه
خدا بگو برای من، کی اومده بجای من
که این روزا قلبش از سنگه
چشمای من ببار آروم، سر به سرم بزار آروم
گریه بکن اگه دلت تنگه
خدا بگو برای من، کی اومده بجای من
که این روزا قلبش از سنگه
انقدر دوری ازم که، اسمم از یاد تو رفته
سالی یکبار یاد من باش، ولی من هفت روز هفته
نمیبینی فکرم شبو روز، چرا با من خشک و سردی
واسه دلخوشیم اقلا، کاش خدافظی می کردی
یه خدافظی نکردی، که دلم خوش باشه شاید
چطوری بگم به چشمام، که تو رو ندیده باید
تو رو مجبورم نبینم، آخه از من خیلی دوری
خودت میخوای بی تو باشم، خودتم بگو چجوری..
تو که میدونی همه ی عمرو اونجا گذاشتمو رفتم
تو که میدونی بجز آغوش تو جایی نداشتمو رفتم
اگه رفتمو تو سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه
اگه به جز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه
نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم
نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم
نه نمیگفتم آخه تحمل غمه منو نداری
نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذاری
بگو فهمیدی وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم
غمه آیندت بدجور نشسته بود توی همه ی وجودم
اگه تصویری که ازم توی ذهنت بودو و خرابش کرد
به خاطر خودت دیگه ازم نخوا که پیشت برگردم
نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم
نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم
نه نمیگفتم آخه تحمل غمه منو نداری
نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذار
Every beautiful thought’s been already sung
And I guess right now here’s another one
So your melody will play on and on, with best we own
You are beautiful, like a dream come alive, incredible
A center full of miracle, lyrical
You’ve saved my life again
And I want you to know baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
And I keep it in re-pe-pe-peat
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
And I keep it in re-pe-pe-peat
Cursing me, boy you played through my mind like a symphony
There’s no way to describe what you do to me
You just do to me, what you do
And it feels like I’ve been rescued
I’ve been set free
I am hyptonized by your destiny
You are magical, lyrical, beautiful
You are…I want you to know baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
And I keep it in re-pe-pe-peat
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
And I keep it in re-pe-pe-peat
No one can pause
You stand alone, to every record I own
Music to my hear that’s what you are
A song that goes on and on
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
And I keep it in re-pe-pe-peat
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I, I love you like a love song, baby
I love you…like a love song
که همچون باران میباری.. همچون باد گریزانی..
و همچون تاریکی در هراسی
حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی
تو خود، او بودی و او تو نبود...
چه بد کردیم به خود...
هر چیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام . . .
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
پدر! میخواستم دربارهات بنویسم؛ گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان آور شبانه کوچه های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم.
آنگاه، دریافتم که تو، نور جدا شده ای از آفتاب علی هستی، تا از پنجره هر خانه ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و اینگونه بود که علی علیهالسلام ، نماینده خدا و نبی شد و پدر، نماینده علی علیهالسلام .
تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانهات، کودکیهایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
میخواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصههایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخنهای ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمدهام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانیات بزنم. سایهات کم مباد ای پدرم!
آن روزها، سایهات آنقدر بزرگ بود که وقتی میایستادی، همه چیز را فرا میگرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکتهای غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی میریزد.
دلم میخواهد به یکباره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبیات را که نگاه میکنی، یادم میآید که وقت غنچهها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هممعنی، کنار هم چیده شدهاند. یعنی در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه السلام است.
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت : درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
زني در حال عبور او را ديد و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد و گفت: مواظب خودت باش!
کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم.
کودک گفت: مي دانستم با او نسبتي داريد!
داستان زیبای از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم!
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...
Power By:
LoxBlog.Com |