درگذر عشق
ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان
نگاهش می کنم شاید باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي که از صورتم گرفتي .... بخاطر
بخواند از نگاه من
که اورا دوست می دارم
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تورا من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب
به روی بسترش لعزید
یکی ابر سیه امد
که روی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم وگفتم
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
که اورا دوست می دارم
ولی افسوس و صد افسوس
ز ابر تیره برقی جست
که قاصد را میان ره بسوزانید
کنون وا مانده از هرجا
دگر با خود کنم نجوا
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگر نمی داند
خواستم عشق بتان کم شود افزون گردید
گفتم آسان شود این کار بسی مشکل شد
پای هر کس که به سرمنزل عشق تو رسید
آخرالامر سرش خاک همان منزل شد
تمام غمهايي که بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي که
برايم شکستي .... .. بخاطر احساسي که برايم پرپر کردي ..... نمي
بخشمت .... بخاطر زخمي که بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمکي که بر
زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي که بر قلبم حک کردي
Power By:
LoxBlog.Com |