درگذر عشق
ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان
گاهے باید نباشے ... تا بفهمے نبودنت واسہ ڪے مهمہ... ؟ هر چــﮧ میخواهیـد بگوییــد اصل زندگی زندگی تو بازتاب اندیشه های توست ، هر آنچه را که ذهن تو باور کند به دست می آوری و آنچه را که محکوم کنی از دست می دهی. برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد امروز سالروز تولد توست و من برایت هدیه ای نخریده ام آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست. نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم” را برایت انشا کنم اما کاملتر از این چیزی ندارم تولدت مبارک یه کیک خیلی خوش طعم ، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن و تو در هیاهو چه شادمانه خاموش کردی آخرین شمع را و من در سکوت چه عاشقانه گفتم تولدت مبارک اینم هدیه کوچیک من چیزهایی هست که نمی دانی .. هر آدمی باید یه نفرو داشته باشه... که هر جایی نا امید شد و کم آورد ، بخاطر همون یه نفر... بتونه بلند شه دوباره شروع کنه .. !!! سکوت کن! بگذار بغض هایت سربسته بماند... گاهی سبک نشوی سنگین تری چقدر پیراهن های مردانه پشت ویترین مغازه ها قشنگند... تو را که در آن ها تصور می کنم وسوسه خریدنشان به سرم می زند... می بینی؟ فقط مانده بود این ها نبودنت را به رخم بکشند که کشیدند... هزاران دستـــــــ هم به سویم دراز شود ! پــــــــس خواهم زد… تنــــــــــها … تمنای دستان تـــــــــــو را دارم … !!!مخاطب بی مخاطب نوشته های من مخاطب ندارن و من نوشته های بی مخاطبم را به حراج گذاشته ام کسی که این وبلاگ بخاطرش متولد شد .....مرده است لطفا با احتیاط بخوانید سطح نوشته هایم خیس و لغزنده است از بس که خط به خط باریدم و نوشتم.... آرام می روم ، آنچنان آرام که ندانی کِی رفته ام ! اما وقتی جای خالیِ مرا ببینی ، آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمانِ رفتنم را فراموش نکنی !!! خسته شدم از آدمایی که موقع رفتن میگن : تو خیلی خوبی ! من لیاقت تو رو ندارم ! میدونی چیه رفیق ؟ نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه. بعد مرگم بر روی سنگ قبرم ؛ نه نام بنویسید ، نه نشانی ! اینکه باید فراموشت می کردم را فراموش کردم تو تکراری ترین حضور روزگار منی عجیب به بودن تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام
و مـــردهـای هــرز را دور میــز مــن جمـع کــن! ... بگــو بنــوازنــد........شایـــد غیرتــی شـــد و بــرگشت!!!
خستـــه ام (!) آرزوهـآیــَمـ رآ گـُذآشتــَــــمـ در کـــُـوزه ، گفتنــــــد: عیــــــنک سیـــــــــاهـــت را بــــردار دنـــــــــــیا پــر از زیباییستــــــ عیـــــنکــــ را برداشــــتمـ وحـشتــــ کردمـــ از هـــــــــیاهـــوی رنـــگــــــها عیـــــــــنکمــ را بدهیــــــد میــــــــــــــخواهمــ به دنــــــــــــیای یکـــــــرنـــــگمــ پناه بـــــــــــرمــ خـــــراب … به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش رفیقش بود. حرفی نیست... با صـــدای دستــــــــ فروش دوره گــــ رد هم سلام هــــــــوای بـارانی!
اونوقتہ ڪہ مے فهمے باید همیشہ با ڪے باشے
از این پس میـخواهمـ خودم باشـــ ـــ ــم
بانوے آرامــ ــ ــش
دخــترے از تبــــــار خاک
از جنــس مرگـــ ـــ ـــــ
توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که توراازتاریکی
وناامیدی بیرون می کشد
درست هنگامی دیگرانی که توآنهارادوست
می نامی سعی دارند تورابه درون آن بکشند دوست حقیقی کسی است
که نمی تونه تورارها کنه
صدائیه که نام تورازنده نگه می داره
حتی زمانی که دیگران تورابه فراموشی سپرده اند
درژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق هاازآنجامی آید!
پس به آنچه می گویم خوب فکرکن
زیراتمام حرفهایم حقیقت است
تو خوش باش به همیـטּ "با هم" بودטּ های امروز,
مـטּ خوشم به خلوﭞ تنهایـےِ ام !
تو بخند به امروز؛
مـטּ مـےِ خندم به فرداهایـﭞ..
مثل عمق دلتنگی ام ..
که هرروز بیشتر از قبل درونش فرو می روم ..
بی آنکه انتها داشته باشد
یک نخ سیگار بودم
کامش را گرفت...
زیر پاهایش لهم کرد...
تولدت مبارک ، چه حرف خنده داری
عجب شبیه امشب ، داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما ، انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم ، جشن چیو بگیرم
من امشبو نمیخوام ، دلم میخواد بمیرم
تولدم مبارک نیست، دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره ، تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست ، شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت ، خودم رو مرده میدونم
هیچکی خبر نداره ، چقدر هواتو کردم
چقدر دلم میخواد تو ، باشی دورت بگردم
هیچکی خبر نداره ، دارم بزور میخندم
نمیدونن چرا من ، چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم ، تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی ، بازم تورو ببینم
بی لیاقت های عزیز لطفا برای رفتن یه ذره خلاقیت به خرج بدین …
اگه از زندگی کسی میری بیرون ، سعی کن کامل بری بیرون حتی پوست تخمه هاتم جمع کن با خودت ببر !
نترس حوا … سیب را با عشق گاز بزن !
آدم بی عشق ، لیاقت بهشت ندارد
برای سنگریزه ای که در غذایم بود...
دردم گرفت نه برای اینکه دندانم شکست ...
برای کم شدن سوی چشم مادرم...!!!
فقط بنویسید
اینجا کسی خوابیده که روزی هزار بار مُرده و زنده شده
بنویسید
اینجا قبر یک نفر نیست
اینجا یک تن به همراه هزاران آرزوی زنده به گور شده خوابیده
اصلا بنویسید
اینجا کسی دفن شده که قبل از زنده بودنش ، مُرده بوده
بنویسید
او زندگی نکرد ، او هر روز مُرد ، او هر لحظه میان این مردم جان داده
آری با خط درشت بنویسید : اینـجا یـک نفـر بد جـوری مُـرده
جسمتــــــ را
لگــد مــال بــوســه هــای هــوس آلــودشــان مــی کننــد
و بــه نــام " نـاپـاکـــی تــو "
فــرامــوشتـــــــ مــی کننــد
بــه نــام " نجــابتــــــــ " بـایـــد سکــوتــــــــ کنــی
و بــه نــام " صبـــــر " از درون ویـــران مــی شــوی ...
تمام نمی شوند
همش به آغوششان بدهکار میمانی !
حضورشان گـرم است
سکوتشان خالی می کند دل آدم را
آرامش صدایشان را کم می آوری !
هر دم هر لحظه کم می آوریشان ...
مــطــــــҐــئــن بــاش
בرבهــایــــҐ را کــه بــشـ ــ ـنــوے
خــــــودتــــــــــ بــرایــҐ
"کــــبــــریــــتــــــــــــــ " مــــیــــکــــشــــے...!
هـــــر روز صبـــــح
شـــماره ات را مےگـــیرم
زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک …
حرفــــش را قــطــع مےکنم
خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟
مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟
چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم
من هـم خـــوبم
مزاحــمت نمے شوم
اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی !
دَلــ ـــیــلِ ایــ ــלּ هَمِــه دیــ ـــوآنِــ ــگـ ــے ام.....
تَنـ ـــهــآ بـ ـــآوَرِ جُمــ ـــلِـه آخَـــ ـــر تُــ ــوسـتـ ـــ.....
چــ ــیزے بیـــنـ ــمآלּ نَــ ــبود.....!!!!
از ایـــن دلـــدارے هـاے مجـازے
دلـــم شانــه هـاے حقیقی میخــواهـد
با آبـــِـش قـــُـرص هــآی اَعـصآبـــَـمـ را مــے خــُورمــ !!
با عطر دستانی ...
که در آغوشم جا گذاشته ای
چه کنم ... ؟!!!
خودم سکوتت را معنی می کنم!
کاش می فهمیدی،
گــــــــــاهي....همین نگــــاه ســـــــــــــــــــردت...
روي زمستان را هم كم مي كنـــــــــد...!
بگذار که در حسرت دیدار بمیـــــــــــرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیـــــــــــــــرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیـــــــــــــــدن
بگذار بدلخواه تو دشوار بمیـــــــــــــــــــــــرم
بگذار که چون ناله مرغان شباهنــــــــــــــــــگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیـــــــــــــــــــــرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خــــــــــــــود آب
دربستر اشک افتم و ناچار بمیــــــــــــــــــرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیســـــــت
تا از غم عشق تو دگر بار بمیــــــــــرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
وفادار بمیـــــــــــــرم
بمیــــــــــــــرم
بمــــــی
___
__
_
.
گریـــ ــــ ـه میکنم...!
چه برسد به مـــ ــــ ــرور
خاطراتـــــــــ با هم بودنمان...
••●راهــ ڪـِـﮧ میـروے
••● عَقــَـب میـمــانَــم•
••● نـَه بـَـرای اینـڪـﮧ نـَخواهَـم با تــُـــو هـَـم قــَـدم باشَـم
••● میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم
••● میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم
••● میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نڪـِـشـَــد
••● تـــღـــٌو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے•
دِلَم را خواباندَم
تا بیدار نَشُده و بَهانه ات را نگرفته...
بُرو...
از آدما دلگـــیر نشو ...
تهمت زدن طبیعت آدمهاست ...
وقتی به هوای بارانی میگویند ...
خــــــراب ...!
Power By:
LoxBlog.Com |