از درون من کسی هرگز نمی یابد خبر
از عذاب من کسی هرگز نمی بیند اثر
کو رفیقی تا برایش جان خود را قربان کنم
کو انیسی کز برایش دیده را دریا کنم
کو کسی کز من بخواهد ذره ای مردانگی
کو کسی کز او ببینم قطره ای شایستگیکی کسی از خود برای من گذشت
کی کسی از دل برای من نوشت
کو کسی کر من دلی بی کینه خواست
کو کسی کز من لبی پر خنده خواستکی کسی از من جز برای منفعت
جمله ای از مهربانی ها بگفت
هر که را دیدم فقط در فکر خویش
بر من از آنها چه آمد غیر نیش
ای دریغ از من که عاشق بوده ام
ای دریغ از من که در خود مرده ام
ای دریغ از من که بی خود زنده ام